فریب آرامش دروغین دنیا را نخوریم
دنیا هیچگاه بدون طوفان نبوده است،
آری ، دنیا جای غریبی ست ،
اینجا حتی پسر نوح بودن بیفایده است؛
اگر که با نوح نباشی ...
تو مرا یاد کنی یا نکنی
باورت گر بشود، گر نشود
حرفی نیست؛
اما...
نفسم می گیرد در هوایی که نفس های تو نیست!
در جلسه امتحان عشق
من مانده ام و یک برگه ی سفید!
یک دنیا حرف نا گفتنی و یک بغل تنهایی و دلتنگی..
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود!
در این سکوت بغض آلود
قطره کوچکی هوس سرسره بازی می کند!
و برگه سفیدم عاشقانه قطره را در آغوش می کشد!
عشق تو نوشتنی نیست..
در برگه ام، کنار آن قطره، یک قلب می کشم!
وقت تمام است.
برگه ها بالا..
شجاعت مـے خواهد
آن شب باران می بارید… باران که می بارد به تو مشتاق تر می شوم… و از همین
شوق بی چتر آمدم… ولی آمدم… و تو نمی دانی که جه بارانی بود، چون نیامدی… و
باران می بارید… آن شب تب کردم و تو هیچ نکردی…و باران می بارید… و
بالاخره دیشب مردم و حتی تو تب هم نکردی…
زندگی اتفاق غریبی است… عرصه جولان آدم ها… که مدام در حرکتند و در شتاب…
آدم هایی که می دوند برای زنده ماندن… برای چند ساعت و چند ثانیه بیشتر
ماندن… می دوند برای رسیدن به چیزهای بیشتر… اما درست آن موقع که می خواهند
از آن لذت ببرند.. دیر می شود… و باید رفت… می رود بی آن که …
کاش در عبور همین ثانیه ها و در میان دویدن همین آدمها، به فکر قدم زدن باشیم… قدم زدن برای زندگی… برای زندگی کردن…
آرام باش ،ما تا همیشه مال همیم ، همیشه عاشق و یار همیم
آرام باش عشق من ، تو تا ابد در قلبمی ، تو همه ی وجودمی
بیا در آغوشم ، جایی که همیشه آرزویش را داشتی
جایی که برایت سرچشمه آرامش است
آغوشم را باز کرده ام برایت ، تشنه ام برای بوسیدن لبهایت
بگذار لبهایت را بر روی لبانم
حرفی نمی زنم تا سکوت باشد بین من و تو و قلب مهربانت
خیره به چشمان تو ، پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود تصویر نگاه زیبای تو
دستم درون دستهایت ، یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتی یک ذره از گرمای دستان لطیف تو
محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، آرزو میکنم لحظه مرگم همینجا باشد ، همین آغوش مهربانت
چه گرمایی دارد تنت عشق من ، رها نمیکنم تو را تا همیشه باشی در کنار قلب من
قلب تو میتپد و قلب من با تپشهای قلبت شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است
آرامم ، می دانم اینک کجا هستم، همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم
،همانجایی که انتظارش را می کشیدم و هر زمان خوابش را می دیدم آن خواب
برایم یک رویای شیرین بود….
در آغوش عشق ، بی خیال همه چیز ، نه می دانم زمان چگونه می گذرد و نه می دانم در چه حالی ام
تنها می دانم حالم از این بهتر نمی شود ، دنیای من از این عاشقانه تر نمی شود
گرمای هوس نیست این آتش خاموش نشدنی آغوش پاکت
عشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته ، عشق است که اینک
ما را به عالمی دیگر برده ، عشق است که من و تو را نمیتواند از هم جدا کند
هیچگاه
خیلی آرامم ، از اینکه در آغوشمی خوشحالم
یکنفر در همین نزدیکی ها
چیزی
به وسعت یک زندگی برایت جا گذاشته است …
خیالت راحت باشد
آرام چشمهایت را ببند
یکنفر برای همه نگرانی هایت بیدار است
یکنفر که از همه زیبایی های دنیا
تنها تو را باور دارد …