عشق یعنی تو .. تو یعنی احساس .. من پر از احساسم .. قلب من از نفس روشن چشمان عزیزت زنده ست ... من پر از امیدم ...
عشق یعنی تو .. تو یعنی احساس .. من پر از احساسم .. قلب من از نفس روشن چشمان عزیزت زنده ست ... من پر از امیدم ...

پشت پرچین خیال
وقت روییدن باران شقایق بر خاک
بارش واژه ی مهتاب به پهنای بهار
عشق همرنگ شقایق ها مست
سرخ همزاد غروب
شاد هم نور طلوع
اشک در چشم سیاهم غزلی نو می خواند!
باز خورشید بزرگ ،مثل یک وسعت سرشار
ز احساس و حرارت از عشق
بوسه میزد به نگاه غزل عاطفه ام!
من پر از حس غزلهای توگرمم از عشق ..
وقت لبخند تو در وسعت قلبم انگار مهر جان می گیرد ..
عشق یعنی تو ..
تو یعنی احساس ..
من پر از احساسم ..
قلب من از نفس روشن چشمان عزیزت زنده ست ...
من پر از امیدم ...
مبین
یکشنبه 2 بهمنماه سال 1390 ساعت 13:59